• وبلاگ : نيمکت آخر
  • يادداشت : کودکي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    هي بد نبود. مطلبتو ميگم
    راستي چرا جواب کامنتارو نميدي معلم مهربون

    سلام عزيز اپم ومنتظرحضورت
    به روز نيستي همشيره
    سالي پر نشاط داشته باشيد ،منتظر مطالب جديد شما هستيم

    سلام 

    امدم که بياي منتظرتمگل تقديم شما وبلاگت عالي پست هاي عالي هم داري تبسم

    محمدگل تقديم شما

    دوستت دارم پريشان‌، شانه مي‌خواهي چه کار؟

    دام بگذاري اسيرم‌، دانه مي‌خواهي چه کار؟

    شرم را بگذار و يک آغوش در من گريه کن‌

    گريه کن پس شانه ي مردانه مي خواهي چه کار؟

    ————————————————————

    ميان باز ها يک باز تنهاست / در اوج قله بي آواز تنهاست

    کبوتر با کبوتر هم غريبست / “کبوتر با کبوتر، باز تنهاست” …

    ————————————————————

    صفاي باطنت را دوست دارم / کلام و ظاهرت را دوست دارم

    تو گرچه دوري از من اي عزيزم / وفاي حاضرت را دوست دارم

    سلام
    زيبا بود....
    شعري دارم در اين زمينه
    کودکي بودم پر از شور و اميد
    کودکي رفت و جواني شد پديد
    آه... بيست و هشت سال اينک گذشت
    واي! ساعت 8 شد بايد رسيد

    اپم منتظرحضورت هستم
    درود بر شما
    بسيار زيبا بود.دست مريزاد.خيلي راحت باهاش ارتباط برقرار کردم.
    وبلاگ خوبي داري گر چه کامل نخوندم ولي از محتواش معلومه کار شده. از آسنايي با وبلاگت خرسندم در ديدارهاي بعدي کامل مطالعه ميکنم.
    باتنهايي نرو اپم
    سلام سال نو مبارک ببخشيد دير اومدم .

    سلام.
    عيدتون مبارك.


    اپما نياي ميکشمتا