سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیمکت آخر

ستایشگر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را

آرزو

پدرم
آرزوهایم را قورت می داد
تا چشمانم مه گرفت
چون
دستش مانند
پای برادرم همیشه لُخت بود…
چقدر صورتم
بوی زحمت می گیرد
وقتی نوازشم می کند!



[ سه شنبه 92/6/12 ] [ 11:48 صبح ] [ شبنم موحد ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

الکسا